اینم یه شعر جدید از خودم که هدیه می کنم به دلهای نازنیتون...
کم گوی و گزیده گوی باش، ای دل من
آرام و روان چو جوی باش ای دل من
مستی رخ ساقی خود را بنگر
بر باده ی او سبوی باش، ای دل من
عزم سفر از بهر وصالش بنما
بر حالت جستجوی باش ای دل من
در بادیه و شهر رقیبان پی او...
آواره ی کو به کوی باش ای دل من
در همهمه ی جادوی چشمان نگار
سرگشته ی تار موی باش ای دل من
گر یار نیامد، تنها با نامش
مشغول به گفتگوی باش ای دل من
چون ماه، گزیده خواه در عشقت باش
نی در پی رنگ و بوی باش ای دل من
از بین رخ یار و حریم کعبه
در سجده به سوی روی باش ای دل من
چون بر سر دار رفتگان، چون حلاج
کم گوی و گزیده گوی باش، ای دل من...
میم و حا...
نظرات شما عزیزان: